یادمان شهدا

این وبلاگ اختصاص دارد به شهدا و به انتشار خاطرات، زندگینامه، وصیت‌نامه، آثار شهدا و ... می‌پردازد.

یادمان شهدا

این وبلاگ اختصاص دارد به شهدا و به انتشار خاطرات، زندگینامه، وصیت‌نامه، آثار شهدا و ... می‌پردازد.

یادمان شهدا
بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهیدان زنده‌اند» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نگاه

💠 #وصیت_نامه_شهدا

🔰 #نگاه_حرام

🌸 من مطمئن هستم چشمے ڪه به نگاه حرام عادت ڪند خیلے چیزها رو از دست میده. #چشم گنهڪار لایق #شهادت نیست.🌸

🌹 #شهید_محمد_هادے_ذوالفقارے

  • بهشتی بشید!
  • ۰
  • ۰

❌✖️❌✖️❌✖️❌✖️❌✖️❌✖️❌

#داستان_دنباله_دار  #فرار_از_جهنم

🔶🔹🔶واقعی🔶🔹🔶

#قسمت یازدهم: اولین شب آرامش
.
من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم ... همه جا ساکت بود ... حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد ... تا اون موقع قرآن ندیده بودم ... ازش پرسیدم: از کتابخونه گرفتیش؟ ... جا خورد ... این اولین جمله من بهش بود ...
.
نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد ... .
موضوعش چیه؟ ... .
قرآنه ... .
بلند بخون ... .
مکث کوتاهی کرد و گفت: چیزی متوجه نمیشی. عربیه ... .
مهم نیست. زیادی ساکته ... .
.
همه جا آروم بود اما نه توی سرم ... می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم ... شروع کرد به خوندن ... صدای قشنگی داشت ... حالت و سوز عجیبی توی صداش بود ... نمی فهمیدم چی می خونه ... خوبه یا بد ... شاید اصلا فحش می داد ... اما حس می کردم از درون خالی می شدم ... .
گریه ام گرفته بود ... بعد از یازده سال گریه می کردم ... بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم ... اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم ... تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در ... .

  • بهشتی بشید!
  • ۰
  • ۰

❌✖️❌✖️❌✖️❌✖️❌✖️❌✖️❌

#داستان_دنباله_دار  #فرار_از_جهنم

🔶🔹🔶واقعی🔶🔹🔶

#قسمت دهم: کابوس های شبانه
.
 بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم ... دستبند به دست، زنجیر شده به تخت ... هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم ... چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم ... تمام صورتم کبودی و ورم بود ... یه دستم شکسته بود ... به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن ... .
.
همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن ... اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم ... .
.
هنوز حالم خوب نبود ... سردرد و سرگیجه داشتم ... نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد ... سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد ... مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود ... .
.
برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم ... می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم ... بین زمین و هوا منو گرفت ... وسایلم رو گذاشت طبقه پایین ... شد پرستارم ... .
.
توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد ... توی سالن غذاخوری از همهمه ... با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم ... من حالم اصلا خوب نبود ... جسمی یا روحی ... بدتر از همه شب ها بود ...
.
.
سخت خوابم می برد ... تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد ... تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها ... فشار سرم می رفت بالا... حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه ... دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم ...
.
.
نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن ... چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود ... .
.
اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت ... همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود ... کنار گوشم تکرار می کرد ... اشکالی نداره ... آروم باش ... من کنارتم ... من کنارتم ...
.
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود ...
.

  • بهشتی بشید!
  • ۰
  • ۰


اگر درد دل داشتید و یا خواستید مـشـورت بگیرید

بیایید سر مــزارم،

به لطف خداوند حاضر هستم.

بهشت زهـرا قطعه 50 ردیف 117 شماره 14


 متن کامل در ادامه ی مطلب

  • بهشتی بشید!
  • ۰
  • ۰

سخن آغازین

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به شما


هدف این وبلاگ زنده نگه داشتن یاد شهداست.


بخش‌های مختلف وبلاگ:

- داستان‌های دنباله‌دار واقعی اثر سید طاها ایمانی (که خیلی جذاب و تأثیرگذارن)

این بخش از بخش‌های اصلی وبلاگ هست. حتماً دنبال کنین! قول می‌دم پشیمون نمی‌شین.

این داستان‌ها رو از طریق کانال تلگرام ما که اختصاص به نشر این داستان‌ها داره هم می‌تونین دنبال کنین و توی مسابقه هم شرکت کنین.

آدرس کانال:

https://telegram.me/dastan_donbale_dar

ارتباط با ادمین کانال:

https://telegram.me/Beheshti_beshid

- مسابقه و جایزه (بعد از پایان هر داستان یک مسابقه مطرح میشه وبه قید قرعه یک یا چند نفر جوایزی تقدیم می‌شه)

- معرفی و اهدای کتاب

- خاطرات

- زندگینامه

- وصیت‌نامه

- طنز جبهه

- چکار کنیم شهید بشیم؟

- معجزات

- عکس

- تصاویر گرافیکی

- مطالب ارسالی شما

- شهیدان زنده‌اند

...